دل نوشته

موهايش سفيد شد!!!كودكي ك دزدكي دفترخاطراتم را خواند !!!

خوشاروزي ك باهم مينشستيم

قلم در دست و كاغذ مينوشتيم

قلم بشكست و كاغذ بر هواشد

مگر خط جدايي مينوشتيم

چهاردهم و بانزدهم ارديبهشت سالگرد فوت مادربزرك يكي از دوستام و سالكرد فوت بدر بزرگم هستش خدا هردوتاشونا رحمت كنه لطفا واسه شادي روحشون صلوات بفرستين ممنون

دل نوشته

الفت شب هاي خوش را روزگار ازما گرفت

اي خوشا روزي ك باهم روزگاري داشتيم

خداجونم سلام.شاهدي ك دارم با جشم اشكبار نصفه شب ساعت ي رب ب جهار صبح مينويسم،خداجيزي ك تودوست داري صبور وشاكربودن بنده هاته"الانم من فقط ميخام باهات دردودل كنم جون دارم ميتركم جون جزخودت الان هيشكيو نداشتم باهاش حرف بزنم جون خدا بي كسم"خدامنا آفريدي آوردي تو دنيا بين اين همه بي رحمي تنهام كذاشتيا رفتي؟خدا تو ك از مادر ميگي مهربون تري بس جرا منا ولم كردي؟خدا ديگه دارم كور ميشم بس گريه كردم خدا ب خودت قسم ديگه ب بن بست خوردم خدا دري جز دره خونه تونيست ك برم خدا كمكم كن.

نوشته شده در یک شنبه 15 ارديبهشت 1392برچسب:خدا,تنهام,ساعت 3:27 توسط fatemeh| |


Power By: LoxBlog.Com