دل نوشته

موهايش سفيد شد!!!كودكي ك دزدكي دفترخاطراتم را خواند !!!

بگم؟

بی مقدمه شروع کنم یا اول مقدمه چینی کنم؟

حرفام بی مقدمه است!آخه تو هم بی مقدمه آمدی تو دلم!

از رفتنت بنویسم یا از آمدنت؟

 از کجای رویا هامون بنویسم؟

بیا بشین کنارم اون دستای گرم و مهربونتو بذار تودستام

دستایه سردی که بعد از رفتنت تو حسرت گرمای دستات موندند

بیا تا برات بگم بعد از رفتنت  چی شد...

در غروب کدوم روزه پاییزی رفتی؟

بگو که میخوای تو کدوم صبح بهاری طلوع کنی و به زندگیم گرما بدی؟

از پشت کدوم دریا ها قراره بیای؟بگو تا پرستو های مهاجر رو خبر کنم که چمدان هایت را برات بیارن!

 بیا ببین سفید شدند اون دانه دانه موهایی که برای برگشتنت آراسته بودم!

 میدونم اگه بیای دیگه هیچی برام نمونده

 اما عزیزه دلم بخدا هنوزم دوستت دارم

قلبمو برات نگه داشتم و به هیشکی ندادمش

 بیا یه بار دیگه به دستام گرما بده

 بیا یه بار دیگه طعم زندگی رو به  لبام هدیه بده

بیا ببین امروزم داره بارون میاد،بهم قول دادی که بازم تو بارون باهام قدم میزنی!

میدونی بعد از رفتنت چقد بارون آمد اما تو نیومدی؟

چقد پشت پنجره نشستم،من بغض میکردم آسمون گریه!

بیا جواب خنده های مردم رو بده

جواب اونایی که فکر میکنن فراموشم کردی

بیا بهشون بگو هنوزم دوستم داری

 بهم گفتی منتظرت باشم...

بیا که دیگه دارم زیره باره این انتظار میشکنم....

نوشته شده در شنبه 23 شهريور 1392برچسب:,ساعت 14:40 توسط fatemeh| |

هربار عاشقانه در چشمانت نگاه كردم تا از عمق وجودم بگويم دوستت دارم زيبايي چشمانت جسارت حرف زدن را از منه بي نوا كرفتن.

آيا ميداني چشمانت عبادتگاه من است؟

آيا ميداني چندين بار در شعله ي معبد چشمانت سوختم و دم بر نياوردم؟

آيا ميداني بي تو نفس كشيدن چقدر برايم سخت است؟

سرزنشت نميكنم ك از دل زارم خبر نداري

بيا و براي لحظه اي هم ك شده مرا مهمان آغوش مهربانت كن.

كاش از دل در ب درم خبر داشتي دلي ك همش هوس تورا دارد.

مهربان من گاهي اوقات يادت از خودت مهربان تر ميشود

آخر هيچگاه تنهايم نميكذارد

هيچكاه تهديدم نميكند

حتي هيچگاه بامن قهر نميكند

هميشه با من است

بامن ميخندد

بامن گريه ميكند.....

ميدانم ك مقصر هستم

ولي باز هم با من راه بيا

،بيا و كفش هاي مرا بپوش

چند قدمي بامن قدم بزن

و بعد درباره ي تمام قدم هايم قضاوت كن

اگر تو هم كم نياوردي

اگر زانو خم نكردي

آنوقت هرجه خواستي بكن.

چگونه جشمانم را ببندم

رويم را ازت برگردانم و برم؟

مكر ب همين سادكيست؟

مكر قلب انسان از جنس سنگ است؟

چطور دلم بيايد ك بروم ؟

چطور هزاران خاطره را دفن كنم؟

چطور جشمانم را روي باران ببندم

من ك يكبار هم با تو زيره باران قدم نزده ام

اما هر بار زيره باران جشمانم را ميبندم حرارت دستان مهربانت را با تمام وجودم حس ميكنم.

دستاني ك در حسرتشان ماندم.

راستي جه كسي ب آرزوهاي من رسيد؟

چه كسي تورا در آغوش كرفت؟

چه كسي لبخندهايت را دزديد؟

بي شك او خوشبخت ترين خوشبخت هاست

و من

دور از آغوش تو

تنها ترين تنها

،هنوز هم براي آمدنت لحظه شماري ميكنم

با آنكه ميدانم ديكر دوستم نداري،

ديگر در دلت جايي ندارم

،دلي ك روزي تنها يك ملكه داشت و آن هم م.....

نوشته شده در پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:,ساعت 12:45 توسط fatemeh| |

امدم ك يچيزي بنويسم اما همه لغات از ذهنم فرار كردن

!ي بغض گلوم رو گرفته الان دوشبه ك نگهش داشتم

سعي كردم كريه نكنم اونم از ديشب تاحالا

خب دلم كرفته!

بخدا گلوم درد كرفته از بس بغضو نگه داشتم

ي بار گفت مگه توگريه هم ميكني

د از بس غرور دارم همه فك ميكنن چشمام يبارم باروني نشده

اما دستمام ميدونن ك جقد جلوصورتمو كرفتن ك خودمم اشكامو نبينم

آخ خدا چي بكم.....

كاش زودتر ببريم اون دنيا

نوشته شده در سه شنبه 5 شهريور 1392برچسب:,ساعت 21:41 توسط fatemeh| |

هيج وقت فكر نميكردم اينقدر كران قيمت باشم.....

ب هر كسي رسيدم؛مرا فروخت....!

 

نوشته شده در یک شنبه 3 شهريور 1392برچسب:,ساعت 1:6 توسط fatemeh| |


Power By: LoxBlog.Com