دل نوشته

موهايش سفيد شد!!!كودكي ك دزدكي دفترخاطراتم را خواند !!!

يكي هست تو قلبم ك هرشب واسه اون مينويسمو اون خوابه/

نميخوام بدونه واسه اونه ك قلب من اين همه بي تابه

ي كاغذ ي خودكار دوباره شده همدم اين دل ديوونه/

ي نامه ك خيسه براز اشكه و كسي بازم اونو نميخونه/

ي روز همينجا توي اتاقم يدفه كفت داره ميره/

جيزي نكفتم آخه نخواستم دلشو غصه بكيره/

كريه ميكردم درو ك ميبست ميدونستم ك ميميرم

اون عزيزم بود نميتونستم جلوي راهشو بكيرم

ميترسم ي روزي برسه ك اونو نبينم بميرم تنها

/خدايا كمك كن نميخوام بدونه ك دارم جون ميكنم اينجا/

سكوت اتاقو داره ميشكنه تيك تاكه ساعته رو ديوار/

دوباره نميخواد بشه باور من ك ديكه نمياد انكار.........

نوشته شده در جمعه 20 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 12:35 توسط fatemeh| |

خوشاروزي ك باهم مينشستيم

قلم در دست و كاغذ مينوشتيم

قلم بشكست و كاغذ بر هواشد

مگر خط جدايي مينوشتيم

چهاردهم و بانزدهم ارديبهشت سالگرد فوت مادربزرك يكي از دوستام و سالكرد فوت بدر بزرگم هستش خدا هردوتاشونا رحمت كنه لطفا واسه شادي روحشون صلوات بفرستين ممنون

دل نوشته

الفت شب هاي خوش را روزگار ازما گرفت

اي خوشا روزي ك باهم روزگاري داشتيم

خداجونم سلام.شاهدي ك دارم با جشم اشكبار نصفه شب ساعت ي رب ب جهار صبح مينويسم،خداجيزي ك تودوست داري صبور وشاكربودن بنده هاته"الانم من فقط ميخام باهات دردودل كنم جون دارم ميتركم جون جزخودت الان هيشكيو نداشتم باهاش حرف بزنم جون خدا بي كسم"خدامنا آفريدي آوردي تو دنيا بين اين همه بي رحمي تنهام كذاشتيا رفتي؟خدا تو ك از مادر ميگي مهربون تري بس جرا منا ولم كردي؟خدا ديگه دارم كور ميشم بس گريه كردم خدا ب خودت قسم ديگه ب بن بست خوردم خدا دري جز دره خونه تونيست ك برم خدا كمكم كن.

نوشته شده در یک شنبه 15 ارديبهشت 1392برچسب:خدا,تنهام,ساعت 3:27 توسط fatemeh| |

آخي واسه خودم،جمعه ششم ارديبهشت تولدم بود اما هيشكي بهم تبريك نگفت،خب لابد مبارك نبوده ديكه،آخي آخي نازي..

آآمااا ي تشكر مخصوص از مادر عزيزم ك اساسي ب فكرم بود درها رو ببندين ميخام دربست نوكرش باشم.

نصيبم از انتظار گوشيه خاموشت شد

ديروز تولدم بود جه زود فراموشت شد

ولدت مبارک ، چه حرف خنده داری
چه فایده داره وقتی تو گل برام نیاری
عجب شبیه امشب داره میسوزه چشمام
دورم شلوغه اما انگاری خیلی تنهام
واسه چی زنده باشم جشن چیو بگیرم
من امشبو نمیخوام دلم میخواد بمیرم
تولدم مبارک نیست دلم گرفته غمگینم
هوای خونه دلگیره تو رو اینجا نمیبینم
تولدم مبارک نیست شکسته قلب داغونم
تو نیستی و من از دوریت خودم رو مرده میدونم
****
هیشکی خبر نداره چقد هواتو کردم
چقد دلم میخواد تو باشی دورت بگردم
هیشکی خبر نداره دارم به زور میخندم
نمیدونن چرا من چشمامو هی میبندم
چشمامو من میبندم تا منتظر بشینم
شاید تو این سیاهی بازم تو رو ببینم
تولدم مبارک نیست دلم گرفته غمگینم
هوای خونه دلگیره تو رو اینجا نمیبینم
تولدم مبارک نیست شکسته قلب داغونم
تو نیستی و من از دوریت خودم رو مرده میدونم

نوشته شده در یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 7:19 توسط fatemeh| |

آه اي مردي كه لب هاي مرا/

ازشراره بوسه ها سوزانده اي/

هيج در عمق دو جشم خامشم/

راز اين ديوانكي را خوانده اي/

هيج ميداني كه من در قلب خويش/

نقشي از عشق تو بنهان داشته ام/

هيج ميداني كزين عشق نهان/

آتشي سوزنده برجان داشته ام/

كفته اند آن زن زني ديوانه است/

كزلبانش بوسه آسان ميدهد/

آري اما بوسه از لبهاي تو/

بر لبان مرده ام جان ميدهد/

هركزم درسر نباشد فكر نام/

اين منم كاينسان تورا جويم به كام/

خلوتي ميخواهم و آغوش تو/

خلوتي ميخواهم و لبهاي جام/

فرصتي تا بر تو دور از جشم غير/

ساغري از باده ي هستي دهم/

بستري ميخواهم از كلهاي سرخ/

تا در آن يك شب تورا مستي دهم/

آه اي مردي كه لبهاي مرا/

از شراره بوسه ها سوزانده اي/

اين كتابي بي سر انجام است و تو/

صفحه ي كوتاهي از آن خوانده اي

نوشته شده در سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 1:46 توسط fatemeh| |


Power By: LoxBlog.Com