دل نوشته

موهايش سفيد شد!!!كودكي ك دزدكي دفترخاطراتم را خواند !!!

خدا ما رو برای هم نمی‌خواست .. فقط می‌خواست همو فهمیده باشیم
بدونیم نیمه‌ی ما مال ما نیست .. فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم

تموم لحظه های این تب تلخ .. خدا از حسرت ما با خبر بود
خودش ما رو برای هم نمی‌خواست .. خودت دیدی دعامون بی‌اثر بود

 

چه سخته مال هم باشیم و بی‌هم .. می‌بینم میری و می‌بینی میرم
تو وقتی هستی اما
دوری از من .. نه میشه زنده باشم نه بمیرم

 نمیگم دلخور از تقدیرم اما .. تو میدونی چقدر دلگیره این عشق
فقط چون دیر باید می‌رسیدیم .. داره رو دست ما می‌میره این عشق

نوشته شده در سه شنبه 21 خرداد 1392برچسب:,ساعت 19:10 توسط fatemeh| |

غمينم و تنها

،ب خلوت شبها

،شكسته دلم را جدايي تو

جو شعله ي لرزان

جو آتش سوزان

،شرر زده بر جان،جدايي تو

نه برق اميدي نه نوره نويدي،نه صبح سبيدي دراين شبه غم

ب جان زده آذر،فراق تو ديكر

دلم شده يكسر لبالبه غم

عشق توشد جون دام بلا

كرده بريشان حال مرا

جه جاره كنم با جدايي تو

در آتش آهم،دوديده ب راهم

ك بي تو اسيره سكوته شبم

بيا ب كنارم،ببين شبه تارم

بيا ك دكر جان بود ب لبم

آتشي زده در دل من بخدا

از براي دلم شده دردو بلا،جدايي تو

نشسته ب راه تو دل نكران

بهاره جهان بي تو كشته خزان

نه برق اميدي نه نوره نويدي در اين شبه غم

 

نوشته شده در یک شنبه 12 خرداد 1392برچسب:,ساعت 19:38 توسط fatemeh| |


Power By: LoxBlog.Com